محلهی قدیم؛آنچنانی که بود…
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۸۳۶۹۱
«آن روزها اسمورسم و ادب و آداب هر محله مخصوص خودش بود؛ نامها به یادماندنی بودند و کوی و برزن نشانه مدار و زندگیها خاطرهانگیز، هنوز از آن نظام محلی خودبسنده، سنت آبوجارو کردن کوچه و پیش روی خانه در برخی محلات کهن پابرجاست.
به گزارش خبرنگار ایمنا، طی یادداشتی که مژگان ابراهیمی، دانشآموختهی معماری و پژوهشگر فرهنگ و تاریخ اصفهان در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، آمده است:
«محله تا چندی پیش که خود خودمان بودیم، همهچیز مردمان ُ اهلش بود؛ جایی که به تن زندگی میکردند و به جان پرورده میشدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اهل محل بومی و دیرآشنای مردمانش بودند؛ کسی در آن روزگار به راحتی خانه و محله اش را عوض نمیکرد، محله وطن بود… محله آن روزها بوم و بر بود؛ خانههایش آباء و اجدادی و زندگی در آن به درازای عمر نسلها و دلبستگی و حس تعلقش همیشگی و مستدام. در و دیوار محله هر روز رنگ و نشان عوض نمیکرد، ساختمانهایش دیر پا بود و آدمهایش متعیین و پا برجا و نام وآیین محله شناسه و شناسنامه شأن. آن روزها اسمورسم و ادب و آداب هر محله مخصوص خودش بود؛ نامها به یادماندنی بودند و کوی و برزن نشانه مدار و زندگیها خاطرهانگیز. محله در آن روزگار خودبسنده بود و از اسباب زندگی همه چیز داشت؛ بازارچه و چارسو داشت، مسجد و مکتب خانه داشت، حمام و قهوه خانه داشت، تکیه و زورخانه و سقاخانه داشت، پهلوان و لوطی داشت، عشق داشت، ایمان داشت… بازارچه درین میان رگ حیات محله بود و ستون فقراتش؛ در اصل آفرینش محله از بازارچه شروع میشد و به عبارتی بافت محله به دور بازارچه تنیده میشد و هر کوی و برزنی راهی به بازارچه و میدان و چارسو باز میکرد.
کف بازارچه یکی دو وجب پایینتر از دکانها بود تا گرد و خاک و گل آبه کمتر به آن برسد و اغلب رُفته و پاکیزه و گل نم پاش و طاق و سایبانی داشت تا رهگذران را از گزند باد و باران و آفتاب محفوظ بدارد. دکانهای با سلیقه چیده واچیده، خوش منظر بود و کالایش جفت و جور. بوی نان و سبزی، عطر عطاری، چهچه ی بلبل و قناری، آوای بقالی خوانی دوره گردها و دستفروش ها، دکان داران خوش خلق و بذله گو، بازی نور و سایهی چشمههای طاقها، کف خاکی و جارو کشیده و نم زده؛ جریان دلنشین زندگی بود؛ بوی خوب، صدای دلنشین و تصویری دلگشا داشت.
بازارچه و چارسو جای رفت و آمد و محل دادو ستد و گفت و شنود. کسبهی بازارچه مردم دار بودند و با ملاحظه و در برابر مردم سرشناس محله راه نیرنگ نمیگشودند و نارنگ نمیشدند. کاسبان بازارچه " حبیب خدا "بودند و برای کسب این مقام درس مکاسب میخواندند و مراتبی را طی میکردند؛ مسجد و مَدرَس و تکیه و زورخانه میرفتند و اهل فتوت بودند.
چارسوق میدانی بود که همه ی راهها به آن ختم میشد و قلب تپنده و مرکز محل بود. چارسو نقطهی مکث بود در محل تلاقی راستههای بازار و جا یی که اهل محل به هم میرسیدند و به همین جهت، هم مرکز معاملات بود و هم جای دیدار و هم مجلس گفتگو و شورا! سقاخانه درین میان پُر بود از پاکی و طراوت و باور و آرامش؛ سنگاب کتیبه دار و کاسهی برنجی و شمعی روشن و شمایلی مقدس و دستی بر ضریح و قلبی لرزان؛ سقاخانه جای آب بود و نور؛ نمادِ پاکی و آرامش در قلب محله. محله آن روزها قهوه خانه و زورخانه هم داشت که سردمدارانش پهلوانان و لوطیان بودند و رتق و فتق بسیاری امور وحفظ امنیت محله را تضمین میکردند؛ عیارانی که از یُمن وجودشان، خواب به چشم اهل محل آرام بود و بر چشم بیگانه و نااهل حرام و دست طراران از دامن محله کوتاه. محله دژی بود در و دروازه دار که با وجود بازارچه و مسجد و حمام و قهوه خانه، کمتر فردی نیاز پیدا میکرد که از آن خارج شود. همه ی امور محله توسط خود ِ اهالی انجام میشد، هنوز از آن نظام محلی خودبسنده، سنت آبوجارو کردن کوچه و پیش روی خانه در برخی محلات کهن پابرجاست. محلههایی این چنانی پایدار و بیش باد؛ بازارچه اش پررونق، حمامش به راه، مسجدش آباد، دم زورخانه اش گرم، خانههایش پایدار و صفای اهلش روز افزون بادا.»
کد خبر 622355منبع: ایمنا
کلیدواژه: معماری بافت تاریخی محله های شهر محله های قدیمی اهمیت محله ها شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق آن روزها اهل محل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۸۳۶۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی غمانگیز از سرنوشت پدران و مادران سالمندان سنندج+فیلم
پدران و مادرانی در سرای سالمندان سنندج به دور از خانواده و در غربت به سر میبرند که وضعیت زندگی و سرنوشت آنان هر کدام صد قصه و حکایت دارد. - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از سنندج، زندگی گلدانی است چهار فصلش همه سبز، اما گاهی اوقات فصل آخر که تجربهای ناخواسته است و افراد بدون هیچ گونه تمایلی ناگزیر از استقبال آن، برای برخی تلخ سپری میشود، البته این تجربه همیشه تلخ و مملو از غم نیست، اما سکوت بیشتر مردان و زنان در سن کهنسالی و دوران سالمندی، بسیار پر معنا و سرشار از ناگفتهها است.
بیشتر آنان معتقدند که سکوتشان از رضایت نیستف اما میگویند که دلشان اهل شکایت نیست، این قصه تلخ پدران و مادرانی است که در خانه سالمندان سنندج ناگزیر زندگی میکنند، در این روزهای عید نوروز سری به خانه سالمندان سنندج زدیم تا جویای حال عزیزانی بشویم که به فراموشی سپرده شدهاند؛ پدران و مادران عزیزی که دیروز همه چیز خود را برای فرزندانشان فدا کردند تا امروز عصای دست آنها باشند، اما در این دوران پیری نامهربانی و ناملایمت سهم زندگیشان شده است، کسانی که همانند من و شما امیدها و آرزوهایی داشتند.
در این دیدار یک ساعته که با پدران و ماردان داشتیم، صحنههایی تلخ از چهره غمانگیز و چشمانتظار و البته عبرتآموز هر کدام از پدران و مادران در سرای سالمندان دیدیم که دل هر آدمی را به درد میآورد،؛ از پدری که گفت پسرم من را از خانه بیرون کرده و گفته دیگر شما پیر شدی و وجودتان در خانه برایمان شرمآور است تا مادری که گفت چهار سال پسر و دخترم سری به من نزدهاند و هر لحظه منتظر دیدن و شنیدن صدایشان هستم و با این وجود همیشه برایشان دعای خیر میکنم که سلامت باشند.
یا بودند پدرانی که علیرغم اینکه از خانواده خود دور شدهاند، اما از حضور و نحوه خدماتدهی در سرای سالمندان ابراز رضایت داشتند و میگفتند دوست نداریم از اینجا برویم، چرا که بیشتر از فرزندانمان در خوراک و نظافت به ما رسیدگی میکنند. یکی دیگر از مادران که آلزایمر داشت به ما گفت من را هم با خودتان ببرید الان فرزندانم دنبال من میگردند و نگران شدهاند، اما غافل از اینکه شب گذشته پسر نامهربانش او را به سالمندان برده بود! یا یکی دیگر از مادران که تلفنی با برادرش حرف زد و چشمانش پر از اشک شد و عید را به او تبریک گفت. یا روایت تلخ دیگری از یکی از پدران که بازنشسته و حقوق خود را به بهزیستی و صرف هزینههای خود کرده بود که به گفته پرسنل آنجا هر روز دخترش پیام صوتی میفرستد که پدرم را از سالمندان بیرون کند، چون او حقوقش را ما نداده است و صدها روایتها و صحنههای تلخ و دردآور دیگر.
قلم و وضعیت روحی از آنچه که امروز در سرای سالمندان بر ما گذشت، دیگر بیشتر از این یاری نوشتن نکرد، آنچه که میبینید روایتی تلخ از وضعیت اینروزهای سالمندان سنندج است که در این ایام تعطیلات به دور از خانواده و غربت به سر میبرند، باشد که نکند جوانان دیگری در نحوه برخورد با پدران و مادرانشان دچار غلفت و خطا شوند.
.
انتهای پیام/481/